نمیدانم چرا تنم میلرزد وقتی صبحت از تو میشود نه از ترس
حضورت نیست ،از آروزی به تو رسیدن است ، از شاید ها و باید ها
و از اینکه نمیدانم داشتنت رو عاشقانه اشک بریزم یا دوریت را …
شاید روزی تنم لرزید و دستانت را روی شانه هایم گذاشتی
و گفتی زیر لب اشک شوق بریز من به کنارت آمده ام برای همیشه
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1